مجموعه فرهنگی مسجد جامع حکیم

مسجد جامع حکیم

یکی تعریف می کرد:

يكشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۳، ۰۴:۴۸ ب.ظ



یکی تعریف می کرد:
کوچیک که بودم یه روز با دوستم رفتیم به مغازه خشکبارفروشی پدرم در بازار.
پدرم کلی دوستم رو تحویل گرفت و بهش گفت یک مشت آجیل برای خودت بردار.
دوستم قبول نکرد.
از پدرم اصرار و از اون انکار
. تا اینکه پدرم, خودش یک مشت آجیل برداشت و ریخت تو جیبها و مشت دوستم.
از دوستم پرسیدم:تو که اهل تعارف نبودی, چرا هرچه پدرم اصرار کرد, همون اول, خودت برنداشتی؟
دوستم خیلی قشنگ جواب داد:آخه مشتهای بابات بزرگتره...

خدایا ، اقرار می کنم که مشت من کوچیکه, ظرف عقلم خیلی محدوده و دیوار فهمم کوتاست...
پس به لطف و کرمت ازت می خوام که با مشت خودت از هر چی که خیر و صلاحمونه
و عقلم بهش قد نمی ده, زندگی همه خانواده ها را پر کنی...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۱۲/۱۷
مهران حکیم

نظرات  (۱)

۱۷ اسفند ۹۳ ، ۱۶:۴۸ مهران حکیم
الهی آمین

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی