مجموعه فرهنگی مسجد جامع حکیم

مسجد جامع حکیم

دل نوشته مادر

سه شنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۲۴ ق.ظ


دلنوشته های یک مادر :

فرزندم ...
روزی از روزها مرا پیر و فرتوت خواهی دید ...
و کارهایم را غیر منطقی!
در آن وقت لطفا به من کمی وقت بده و صبر کن
تا مرا بفهمی ...

هنگامی که دستم میلرزد و غذایم بر روی لباسم میریزد،
هنگامی که از پوشیدن لباسم ناتوانم ،
صبر کن
و سالهایی را به یاد آور که کارهایی که امروز نمیتوانم انجام دهم،
به تو یاد میدادم ....

اگر دیگر جوان و زیبا نیستم ؛
مرا ملامت نکن و کودکی ات را به یاد آور
که تلاش میکردم تو را زیبا و خوشبو کنم ...

اگر دیگر نسل شما را نمیفهمم به من نخند !
ولی تو گوش و چشم من برای آنچه نمیفهمم باش ...

من بودم که به تو آموختم چگونه با زندگی روبرو شوی
پس چگونه امروز به من میگویی چه کنم و چه نکنم ؟!

از کند شدن ذهنم و آرام صحبت کردنم و فکر کردنم هنگام صحبت با تو، خسته نشو
چون خوشبختی من اکنون این است که با تو باشم

تو اکنون تمام زندگی من هستی ...

من همچنان میدانم که چه میخواهم
فقط برای انجام کارهایم به من کمک کن.
هنگامی که پاهایم مرا برای رسیدن به مقصد یاری نمیکند،
با من مهربان باش...
با من اخم نکن...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۱۲/۲۶
مهران حکیم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی